فرهنگ امروز/ حسن باستانیراد:
از تبار دهنشینان
پاریز -روستایی که چندسالی است به شهر تبدیل شده- شهرت خود را مرهون قلم و قدم باستانی پاریزی است؛ این روستا نه چیزی بیشتر از دیگر روستاهای ایران داشته و نه کمتر، نه بر سر شاهراه تجاری است و نه در کنار رودخانهای دائمی، نه گنبد و بارگاه شیخ جام و بسطام را دارد و نه کاخ و بارگاهی چون پاسارگاد و آرامگاهی چون مشهدالرضای سناباد، این روستا البته نه چون شیراز سعدی و حافظ پروریده و نه چون طوس، غزالی و فردوسی، روستایی بوده در کوهستان میانۀ سیرجان و رفسنجان که باید شهره میشد! روستاها همواره یا به باغ و بوستانشان شهره بودند و یا به مفاخر و مشاهیرشان؛ اگر چنین نبود نام «یوش» همچنان پس از «نیما» کمتر شناخته میشد؛ خرقان به زبان و بیان «شیخ ابولحسن» شهرت نمییافت و دهات فراهان و تفرش و آشتیان شاید شهری «به صد گُهر آراسته» نمیشدند. پاریز هم نام روستایی -و امروز شهری- است و هم مجموعهای از کوهستان با صدها دیه و روستای کوچک و بزرگ؛ هُنگو، هَندیم، هَندیز، هفدهچنار، گویین، دهشیرک، پستوجان، فریدون، روچون، سهگلو، کنتوت (قناتتوت)، باغخوش، بیدخواب، دهچین و صدها دیه و دهکورۀ دیگر که هریک در درهای از مجموعۀ درههای کوهستان جا خوش کردهاند.
ازاینرو، روستای پاریز درست مانند همان روستاهای کهن ایران است که مجموعهای از دهات را در دامن خود دارد، همانند روستاهای نیشابور. ابنفقیه همدانی در سال ۲۹۰ قمری دربارۀ نیشابور گفته است: «نیشابور را دوازده روستاست که در هر روستایی صدوشصت دهکده است»؛ اما در هریک از این روستاها دهقانزادهای میتوانست کدخدایی کند که درایت و سواد داشته باشد. مأموران حکومتی که از مرکز به خانۀ او میآمدند، شب را در آنجا میماندند؛ اگر سواد دل داشتند شعرخوانی و مباحثه میکردند و گاه به ردای پیر روستا متوسل میشدند، اگر نه در سر شوری بلکه در بازو زوری داشتند باید که کدخدای روستا آستین همت و درایت خود را به کار میبست که واسطۀ دهاتیها باشد و مأموران حکومت. در دورۀ رضاشاه کدخدای بادرایت پاریز، علیاکبر باستانی پاریزی، روستازادهای شاعر و روضهخوان، معلم و بانی دبستان، مورد احترام مأموران و خوانین کوهستان، حجرفته و ملای روستا، عاقد و خطبهخوان و آگاه به زندگی همۀ اهالی روستا بود؛ درِ خانهاش به روی همه و بهویژه اهل فضل باز بود. معمولاً هرکس از پاریز گذر میکرد دمی را در خانۀ حاجآخوند مینشست و بیبیصغری همسر او مهربانانه از او پذیرایی میکرد. در همین آمدوشدها بود که پسر حاجآخوند -محمدابراهیم که پدر او را ولیعهد خطاب میکرد- در مصاحبت اهل علم و دانش قرار میگرفت، مشتاقانه اشعار و گفتار شیخ محمدحسن زیدآبادی (پیغمبر دزدان) را از بنان و انبان دیگران جمع میکرد و نشریهای (ندای پاریز) بهصورت دستنویس در ۳-۲ نسخه مینوشت و بین باسوادان روستا پخش میکرد و مشتریانش حاجآخوند، سید احمد هدایتزاده پاریزی و یکی، دو پاریزی دیگر بودند.
البته در اینجا قصد آن نیست که تاریخ پاریز و یا تاریخ زندگانی شادروان باستانی پاریزی نوشته شود، بلکه کوشش بر آن است که پاسخی کوتاه و ساده به پرسش رایج دربارۀ شیوه و سبک تاریخنگاری باستانی پاریزی داده شود. نخستین توصیۀ نگارنده بهعنوان کسی که زادۀ دهات پاریز است، به پژوهشگران ساحت تاریخنگاری آن است که برای بررسی شیوه و سبک تاریخپژوهشی باستانی پاریزی کافی است چند هفتهای در دهنۀ دُرُق پاریز بیتوته کنند، با پیرمردها و پیرزنهای پاریزی به گفتوشنود بنشینند و خواهند دید که در سایهسار سرو باغ حاجعزیز و گردوهای تنومند پاریز، دهها مورخ چون باستانی پاریزی هستند که به همان شیوه تاریخ را بیان میکنند؛ اما با این تفاوت که سواد دانشگاهی ندارند و به همین دلیل است که میتوان گفت «زبان و قلم» باستانی پاریزی برداشتی عالمانه و پختهشده از شیوۀ «تاریخنگارانۀ» روستا است و آن هم روستایی چون «پاریز». بدیهی است که آن روانشاد باید همه جا و همه وقت نام و یاد پاریز ورد زبانش میبود و ازاینرو گل سرسبد روستاهای ایران در نوشتههای استاد، «پاریز» است و بهترین جا برای هواخوری تاریخی همین دیر روستای تازه شهر شده است.
از این گذشته، باستانی پاریزی حق داشت که بیشتر عمر تحقیقی خود را صرف پرداختن به روستا کند و آثاری چون حماسه کویر را دربارۀ روستا خلق کند و حتی روستا را «بازتاب روح تاریخ» بنامد. هرکه بخواهد واقعیت پیوند آن محیط را با استاد دریابد، اگرچه که باید همۀ ۷۰-۶۰ کتاب و هزاران مقالۀ ایشان را بخواند و البته باید شبی را در کوهستان دلانگیز پاریز سحر کند، جامی از آب قنات سهگلو (که ملک اجدادی استاد بود) سر بکشد، از گردنۀ ناچویه بالا رود و در کمرکش قلۀ قوچی در زیر شاخۀ پرگلِ بادامبَش بنشیند و به رود-درههای پرپیچوتاب و تنههای هزارسالۀ چنارهای توسوزشدۀ هفدهچنار، گوئین، فریدون، درۀ زار و هندیز چشم دوزد. گمان نگارنده این است تا کسی آن روستا را -که در دامنۀ کوهستان در درۀ دُرُق در برابر آفتاب لمیده- ندیده باشد، نمیتواند محیط اثرگذار در اندیشۀ نوجوان پاریزی دهۀ ۱۳۱۰ را درک کند، محیط و نامی که هیچگاه از زبان و قلم او نیفتاد.
همچنین تا وقتی دبستانی را که هنوز پس از ۹۰ سال با دو اتاق و یک دالان خشتی بچههای پاریز را پذیرای تحصیل است ندیده باشید، نمیتوانید دربارۀ سبک تاریخنگاری باستانی پاریزی به نتیجهای روشن دست یابید؛ به همین دلیل، من یکی از موفقترین کارها دربارۀ زندگی و اندیشههای ایشان را نه مقالات پرطول و تفصیل پژوهشی میدانم و نه هزاران سخنرانی که دربارۀ استاد انجام شده! معتقدم که سیدجواد میرهاشمی در مستند «از پاریز تا پاریس» بیش از همه در مقام پاسخ به پرسشهای رایج دربارۀ استاد بر آمده است، زیرا برای تدوین فیلم خود، اول کاری که کرد، سفر هزار کیلومتری از تهران تا پاریز را به جان خود خرید و به چهاردیواری خانۀ حاجآخوند، دبستان پاریز، زیر سایهسار کوهستان و البته پای صحبت همسنوسالان باستانی پاریزی راه یافت؛ کاری که متأسفانه محققان تاریخ نه به آن تن میدهند و نه از عهدهاش برمیآیند. واقعیت را همه میدانیم؛ لمیدن در کنج کتابخانه یا پای اینترنت و نوشتن تاریخ، بدون تحقیق میدانی، راه درستی نیست که در پیش گرفتهایم. روشی را که محققانی مانند ایرج افشار، باستانی پاریزی، منوچهر ستوده و احمد اقتداری در تاریخپژوهی در پیش میگرفتند آن بود که پاچهها را وَر بزنند و تربۀ سفر بر دوش کشند و راهی کوه و صحرا شوند! تاریخ را در همان بستری که حادث شده جستوجو کنند نه در چهاردیواری خانه و مدرسه.
از نقد روایتهای عامیانه تا خودنقدی
برای اینکه وجوه عامهپسندانه در تاریخنگاری باستانی پاریزی و البته بر مبنای کتابهای ایشان بررسی شود، بهتر است از دو نقطه آغاز کرد: یکی نخستین کتاب استاد، پیغمبر دزدان و دیگری، خودمشتمالی که نهایت دستاورد تاریخپژوهی اوست. دیگر کتابهای ایشان را میتوان در میانۀ این دو اثر دانست، چه تصحیح و با مقدمهها و پانویسهای مفصل باشند و چه تألیف.
پیغمبر دزدان ازآنرو مهم است که نخستین بار در همان محیط پاریز و در سالهای کودکی و نوجوانی باستانی پاریزی، زمانی که حاجآخوند کدخدای پاریز بود -با همان توصیفی که گفتیم- تدوین شد؛ سالهایی که در خانۀ حاجآخوند شعرهای عامهپسند پیغمبر دزدان را گردآوری میکرد و آنها را از زبان مهمانان کدخدای پاریز میشنید؛ کتابی که تا آخرین چاپ آن در زمان حیات استاد دهها سند و شعر و نامه دربارۀ پیغمبر بر آن اضافه شد. نکتۀ مهم دربارۀ پیغمبر آن است که شیخ محمدحسن زیدآبادی (نبیالسارقین) در اشعار خود به زبانی ساده و بیپیرایه اما شوخ و طناز در مقام نقد و اصلاح دیگران برمیآمد؛ باستانی پاریزی «نقد روایتهای عامیانه» در تاریخ را از همین کتاب آموخت و از این راه به پژوهش تاریخی دست یافت. برداشت انتقادی از روایتهای عامیانه برای تحقیق در تاریخ، این امکان را به او داد تا بتواند به هزارتوی ناشناختۀ تاریخ راه یابد، جایی که جرئت و دانش میخواهد. باستانی پاریزی تنها کسی است که روایتهای عامیانه را با همان زبان عامهپسندانه وارد تحلیلها و تبیینهای جدی تاریخی کرد و این را در آغازین مراحل زندگی علمی و در همان اوان جوانی از مکاتیب پیغمبر دزدان آموخت.
برای اینکه حرف اول و آخر دربارۀ سبک تاریخنگاری باستانی پاریزی را زده باشم، میگویم که «نسخۀ اولیۀ سبک عامهپسندانۀ تاریخنگاری باستانی پاریزی و الگوی همیشگی ایشان در همۀ کتابها و مقالات، همان کتاب پیغمبر دزدان است». پیغمبر دزدان در نامههایش نشان داده که همان روحیه و منشی را داشته که ما در شخصیت استاد دیدهایم، بیهیچ تغییری!
نکتۀ مهم در دیدگاه و آرای باستانی پاریزی به موضوع تاریخنگاری عامهپسند در پیوند با همین روایتهای عامیانه است. باستانی پاریزی جدای از حافظۀ بینظیر و اندوختههایی که در مطالعۀ تاریخ اجتماعی ایران داشت، روایتهای عامهپسند را از هر جا و از هرکه میخواند و میشنید یادداشت میکرد و گاه بر مبنای همین روایتهای به ظاهر معمولی و ساده، مقاله یا کتابی را در موضوع تاریخ اجتماعی مینوشت. او «خموچم» جامعۀ ایرانی را خوب میشناخت و در بررسی تاریخ اجتماعی ایران هیچگاه خود را اسیر نظریات جامعهشناسان ایرانندیده نکرد؛ و برای بررسی تاریخ اجتماعی ایران بر روایتهای عامهپسند عوام تکیه میکرد نه خواص فرهیختۀ کالجها و سیتههای اروپایی. بر این اساس، توجه به تاریخ اجتماعی در آثار باستانی پاریزی یکی از مهمترین راهها برای درک شیوۀ تاریخنگاری او است.
کتاب خودمشتمالی نیز ازآنرو در بررسی سبک و سیاق پژوهشی استاد مهم است که «جولانگاه فاش کردن اسرار درونی اوست»، چیزی که معمولاً هیچ مورخی -دستکم تا امروز- جرئت بیان آن را نداشته است. کیست که واقعیت درونی خود را در معرض دید دیگران قرار داده باشد؟ گمان میرود تا عامهپسند نباشی جرئت چنین کاری را هم نداشته باشی! تاریخنگاری به شیوۀ «نقل از خود برای خود»، سیب سرخ تاریخنگاری باستانی پاریزی است؛ در همین سبک تاریخنگاری است که مورخ میتواند «خود» را به بوتۀ نقد بکشد و «خودنقدی» را در قالب خودمشتمالی ارائه کند. بسیاری از اندیشمندان بر آنند تا دلایل توجه باستانی پاریزی را به این شیوۀ تاریخنگاری بررسی کنند و پرسشهایی مطرح میکنند: چرا باستانی پاریزی به این شیوه توجه کرد؟ چرا تاریخنگاری عامهپسند را مورد توجه قرار داد؟ چرا شعر و طنز و قصه و روایتهای شفاهی و گاه غیرمستند را وارد روایتهای جدی تاریخنگارانه کرد؟ اصلاً چرا تاریخنگاری پژوهشمآبانه و فخرفروشیهای پژوهش دانشگاهی را بازیچۀ تاریخنگاری مردمپسند کرد؟
باستانی پاریزی جزو نوادر عرصههای علمی بود که به خودنقدی دست زد و کتاب خودمشتمالی را نوشت؛ او در این کتاب ۸۰-۷۰ سال فعالیت علمی خود را مورد ارزیابی و نقد قرار داده و از این طریق بهترین راهنماییها را به دانشجویان و جوانان عرضه کرده است. او دیگران را به چوب نقد نوازش نداده تا از خود سخن بگوید، بلکه خود را نقد کرده تا دیگران از تجربیات ایشان بهره گیرند.
باستانی پاریزی در مجادلۀ بین کاوشکنندگان دربارۀ سبکتاریخنگاریاش فروتنانه سخن میگفت -بد نیست که این مجادله از زبان ایشان شنیده شود-. زمانی خانم دکتر سیمین فصیحی سبک تاریخنگاری ایشان را به نقد کشید و «راه باستانی را بنبست» دانست و سالها بعد نگارنده در مقالهای نوشتم که دکتر فصیحی «تیر توی بوته زده است». اما پاسخ استاد در ویرایش جدید کتاب خودمشتمالی به این دو نظر جالب بود، فروتنی از جنس باستانی پاریزی در حق دانشجویان خود که هیچ نظیری ندارد:
«من در جواب این دو محقق صاحبنظر جز ابراز تشکر حرفی ندارم و تنها رباعی شیخ برهانالدین نصر، پسر شیخ احمد جام را به زبان میآورم که میفرماید: ماییم که در هیچ حسابی ناییم / سربسته و میانتهی چون ناییم / آن دم که حساب نقد مردان طلبند / آن ذره که در حساب ناید ماییم... قاعدتاً من باید خیلی خوشحال باشم از اینکه دوست همدهی همنام خودم، چنین حسن ظنی در حق من دارد، چیزی که اگر یکدرصد آن در من بود، میبایست کلاهگوشۀ خود را به آسمان بسایم، اما واقعیت همان چیزی است که آن خانم دانشجوی قدیم من گفته، او درست میگوید، راه باستانی بنبست است.»
ادامه دارد ....
ارجاعات:
. ابنفقیه، ابوبکر احمدبنمحمد بناسحاق همدانی. ترجمۀ مختصر البلدان. ترجمۀ ح. مسعود. تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹، ص ۱۶۷.
. باستانی پاریزی، حماسه کویر، قم: نشر خرم، ۱۳۷۱، ص ۵۵۹.
. سیمین فصیحی، جریانهای اصلی تاریخنگاری عصر پهلوی. مشهد: نوید، ۱۳۷۲، ص ۲۷۹.
. حسن باستانیراد، «باستانی پاریزی، وارث والاتبار بیهقی»، مجلۀ حافظ، بهمن ۱۳۸۴، شماره ۲۳، ص ۳۱. برای بررسی تحلیل این مجادله، ر. ک: سیاوش شوهانی، «راوی مردم فرودست در سویههای نقد و تمجید»، فرهنگ امروز: http://farhangemrooz.com/news/۱۵۴۲۰
همچنین «تاریخنگار مردمی: گفتوگو با سیمین فصیحی»، فرهنگ امروز: http://farhangemrooz.com/news/۱۵۴۱۳
. باستانی پاریزی، خودمشتمالی، تهران: نشر علم، ۱۳۸۵، ص ۴۵۲ـ۴۵۴.
نظر شما